زبان عامیانه

Over one’s head   Definition:      Not comprehending; failing to understand the matter completely. خارج از فهم کسی، مشکل Example: […]

چندش، مو به تن سیخ شدن به انگلیسی goose bumps   سفت شدن و دانه دانه شدن پوست در اثر سرما

خل بودن، یک تخته کم داشت به انگلیسی screw Definition:  Humor; informal  To be a little bit crazy, or not

سر به سر کسی گذاشتن، کسی را دست انداختن به انگلیسی pull someone’s leg   سر به سر کسی گذاشتن،