آشپزی

معادل آشپزی به انگلیسی به همراه املا، مترادف، تلفظ و مثال های کاربردی در این یادداشت دیکشنری آنلاین سلام زبان بررسی می شود.

ترجمه و معنی آشپزی به انگلیسی

1. Cooking:

• معنی: پخت و پز، آشپزی کردن
• کاربرد: این کلمه به طور کلی برای اشاره به عمل پخت و پز غذا به کار می‌رود.
• مثال: I love cooking. (من عاشق آشپزی هستم.)

2. Cookery:

• معنی: آشپزی، هنر آشپزی
• کاربرد: این کلمه بیشتر به جنبه هنری و علمی آشپزی اشاره دارد و شامل تکنیک‌ها، دستور پخت و دانش مربوط به مواد غذایی می‌شود.
• مثال: She is studying cookery at a culinary school. (او در یک مدرسه آشپزی آشپزی می‌خواند.)

3. Cuisine:

• معنی: آشپزی، سبک آشپزی
• کاربرد: این کلمه به سبک‌ها و سنت‌های آشپزی یک منطقه یا فرهنگ خاص اشاره دارد.
• مثال: French cuisine is known for its rich flavors and delicate techniques. (آشپزی فرانسوی به طعم‌های غنی و تکنیک‌های ظریف خود معروف است.)

4. Culinary:

• معنی: آشپزی، مربوط به آشپزی
• کاربرد: این صفت برای توصیف چیزهایی که به آشپزی مربوط می‌شوند، مانند مدارس آشپزی، مجلات آشپزی و غیره، به کار می‌رود.
• مثال: She is a culinary enthusiast. (او یک علاقه‌مند به آشپزی است.)

5. Chef:

• معنی: سرآشپز، آشپز ماهر
• کاربرد: این کلمه به آشپزی ماهر و باتجربه که معمولاً در رستوران‌ها یا هتل‌ها کار می‌کند، اطلاق می‌شود.
• مثال: The chef prepared a delicious meal for us. (سرآشپز یک غذای خوشمزه برای ما تهیه کرد.)

نکاتی برای انتخاب معادل مناسب:

• به مفهوم جمله توجه کنید. منظور شما از “آشپزی” چیست؟ عمل پخت و پز، هنر آشپزی، یا سبک آشپزی یک منطقه خاص؟
• به مخاطب خود توجه کنید. اگر برای مخاطبی غیرفارسی‌زبان می‌نویسید، از معادلی استفاده کنید که به راحتی قابل درک باشد.
• به لحن جمله توجه کنید. برخی از معادل‌ها رسمی‌تر از بقیه هستند.

با در نظر گرفتن این نکات، می‌توانید بهترین معادل کلمه “آشپزی” را برای جمله خود انتخاب کنید.

جملات انگلیسی با آشپزی با معنای فارسی:

افعال:

• Cook: پختن، آشپزی کردن
• Bake: پختن (در فر)
• Boil: جوشاندن
• Fry: سرخ کردن
• Grill: کباب کردن
• Roast: بریان کردن
• Stir-fry: تفت دادن
• Sauté: تفت دادن سریع
• Chop: خرد کردن
• Slice: برش دادن
• Dice: نگینی خرد کردن
• Peel: پوست کندن
• Grate: رنده کردن
• Season: مزه دار کردن
• Taste: چشیدن
• Serve: سرو کردن

اسم ها:

• Cook: آشپز
• Chef: سرآشپز
• Recipe: دستور غذا
• Ingredient: ماده اولیه
• Dish: غذا
• Meal: وعده غذایی
• Appetizer: پیش غذا
• Main course: غذای اصلی
• Dessert: دسر
• Kitchen: آشپزخانه
• Oven: فر
• Stove: اجاق گاز
• Pot: قابلمه
• Pan: تابه
• Knife: چاقو
• Spoon: قاشق
• Fork: چنگال

جمله:

• I love to cook. (من عاشق آشپزی کردن هستم.)
• She is a great cook. (او آشپز خیلی خوبی است.)
• I am going to bake a cake for my birthday. (می خواهم برای تولدم کیک بپزم.)
• Can you boil me some water for tea? (می تونی برای من آب چای بجوشونی؟)
• I am going to fry some chicken for dinner. (می خواهم برای شام مرغ سرخ کنم.)
• We grilled some burgers on the weekend. (ما آخر هفته همبرگر کبابی کردیم.)
• I roasted a chicken for Sunday dinner. (برای شام یکشنبه مرغ بریان کردم.)
• Let’s stir-fry some vegetables for lunch. (بیا برای ناهار سبزیجات تفت دهیم.)
• I am going to sauté some mushrooms for dinner. (می خواهم برای شام قارچ تفت دهم.)
• Can you chop the onions for me? (می تونی پیازها رو برای من خرد کنی؟)
• Please slice the tomatoes. (لطفا گوجه ها رو برش بزن.)
• I need to dice the potatoes. (باید سیب زمینی ها رو نگینی خرد کنم.)
• Don’t forget to peel the carrots. (یادتون نره که هویج ها رو پوست بکنید.)
• Grate the cheese over the pasta. (پنیر رو روی ماکارونی رنده کنید.)
• Season the chicken with salt and pepper. (مرغ رو با نمک و فلفل مزه دار کنید.)
• Taste the soup before you serve it. (قبل از سرو کردن سوپ رو بچشید.)
• Dinner is served! (غذا آماده است!)

نکات:

• این فقط چند نمونه از جملات انگلیسی با آشپزی با معنای فارسی بود. شما می توانید با کمی خلاقیت جملات خود را بسازید.